مدل ارایش

یه چند تا مدل ارایش گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد 

  

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
حامی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:38 ب.ظ http://www.bluehope.blogsky.com

سلام دوست من
وبلاگ قشنگی داری
امیدوارم که از وبلاگ منم دیدن کنید
پست های وبلاگمو بخون و اگه در مو ردش سوالی داشتی بپرس تا کاملا برات توضیح بدم
اگه خواستی می تونیم با هم کار کنیم
منتظرت هستم

درآمد تضمینی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ب.ظ http://trustads.ir/?referid=1224

سلام دوست عزیز وبلاگ زیبا وجالبی دارید چرا در سیستم تراست عضو نمی شوید هر کلیک 100 تومان وهر 5000 تومان درآمد را واریز می کنند من که راضی هستم شماهم شانس خود را امتحان کنید
http://trustads.ir/?referid=1224

ت پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:41 ب.ظ http://shahrah.blogsky.com

به نام خدا


*با سلام و عرض خسته نباشید خدمت دوستان عزیز*

این سایت صرفا بجهت تبادل اطلاعات واطلاع رسانی بوده و وابسته به هیچ حذب گروه یا ارگانی نمی باشد و عاری از هرگونه اخبار کذب بوده چون هیچ دلیلی برای ارائه اخبار کذب و غیر واقعی ندارد وصادقانه آماده پاسخگویی به شما دوستان عزیز می باشد.

amir پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:16 ب.ظ http://www.oxinads.com/?i=31773

salam age mikhay az webloget motmaen va vaghei pol dar biari be link zir boro

علی اکبر شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ق.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوبی؟
زیبا بودن ...
راستی سال نوی میلادی رو تبریک میگم..
موفق باشی

سارا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ب.ظ http://azara-sara.blogfa.com

سلام
مرسی که به من سر زدی
منم اپیدم بیا حتما

علی اکبر شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ب.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوبی؟

فرخنده باد بر همگان مقدم بهار
نوروز , جاودانه ترین جشن روزگار

سال 1389 رو تبریک میگم و امیدوارم سال خوب و خوش سرشار از موفقیت، کامیابی، سلامتی، تندرستی و سربلندی را برای شما آرزومندم ...
ان شاالله که در سال جدید به آرزوهای قلبی و هدف هایی که در نظر دارید برسید ...
موفق باشی

پارسا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ب.ظ

سلام من اسمم پارسا است . 23 سالمه الان هم تو عسلویه تکنسین آزمایشگاه هستم . از نظر مالی وضع نسبتا خوبی هم دارم . البته با توجه به اینکه بابام از نظر مالی پشتوانه خیلی قوی ای برای من است . اما من یه مشکل بزرگ دارم . اون اینه که من هنوز ازدواج نکردم ولی یه پسر دارم .
حتما می خوای بگی چه جوری ؟
خوب من اولا که تک فرزند پسرم و و از این رو توجه زیادی به من میشه . البته من از 15 سالگی با اینکه پدرم وضع مالی خوبی هم داشت ( پدرم دفتر تجارتی تو بوشهر داره) کار می کردم و دستم توی جیب خودم بود . و حتی زمانی هم که شیراز دانشجو ( صنایع شیمایی ) بودم با پولی که خودم تهیه کرده بودم درس می خوندم . ولی با یکی از بزرگترین مشکلات الان دارم دست و پنجه نرم می کنم .
راستش من 2 سال پیش با دوستام بعد از اینکه درسم تموم شد رفتیم گلستان ( شمال ) اونجا با یه خانم آشنا شدم که از شوهرش بدلیل اعتیاد طلاق گرفته بود . خوب منم جوون بودم و مجرد . در هر صورت با این خانم ازدواج موقت برای یک ماه کردم . و قرار بود که اون قبل از عمل مقاربت قرص ضد حاملگی بخوره و ظاهرا جلوی خود من هم این کار را می کرد . خلاصه 1 ماه من هم تموم شد و برگشتم خونه . اما همین دو هفته پیش بود که دوستم از آمل بهم زنگ زد تا هر طوریه خودم رو عرض یکی دو روز به گلستان برسونم و اونم مستقیما از آمل به گلستان بیاد . خلاصه ما به هر زوری بود مرخصی گرفتیم و رفتیم گلستان . اونجا امیر ، رفیقم رو می گم . بهم گفت که اون خانمی که من صیغش کرده بودم توی یک صانحه رانندگی کشته شده و یه پسر هم داره که حدود 1 سالشه و از لحاظ ظاهری فوق العاده به من شبیه است . و احتمال می ده که اون پسر ، بچه من باشه . اول خندم گرفت و بهش گفتم که اون خانم خدا بیامرز که خانم خوبی هم بود قرص می خورد و این غیر ممکنه که پسر من باشه خلاصه تا اینکه ما رفیتم به روستای محل سکونت پدر مادر اون خانم که بچه رو نگه داشته بودن و به یه شکلی اون پسره را دیدم و من و حتی مادر اون خانم خیلی از شباهت من و نوه اش متعجب شده بودیم . اما من خودم رو نباختم و یه جوری زدم زیرش . اما عذاب وجدان داشت درونم رو می سوزوند . به دوستم گفتم این می تونه خیلی اتفاقی باشه که اون پسر کمی شبیه منه . ولی دوستم بهم گفت که باید آزمایش دی ان ای بدیم تا کاملا مطمئن بشیم منم قبول کرد ولی گفتم چجوری پسره رو بیاریم . خلاصه طی سه چهار روز برنامه ای با یک دختر خانم که توی یه آزمایشگاه بود ( دوس دختر امیر ) ترتیب دادیم که یواشکی از پسره آزمایش دی ان ای بگیریم و این کار انجام شد و منم آین آزمایش رو انجام دادم و بعد از چند روز جواب آزمایش آومد و متاسفانه یا خوشبختانه جواب آزمایش مثبت بود و گفتند که از لحاظ ‍ ژنتیکی هم اون پسر منه .
داشتم دیوونه می شدم خیلی زود اومدم خونمون بوشهر . نمی دونستم چیکار کنم اول خواستم همه چیز رو فراموش کنم ولی نمی تونستم . اون پسر که حالا مادر نداشت و پدر شناسنامه ایش هم یه معتاد خیابونی بود که اگه دستش به پسره می رسید حتما یه بلایی سرش می آورد و من خودم رو مسئول تمامی این اتفاقات می دونستم . و از طرفی مهر اون پسر که اسمش فرزاد هم بودم بد جوری به عنوان پسرم تو دلم نشسته بود . اما جرات اینکه این موضوع را به بابام یا کس دیگه ای بگم نداشتم و هنوز هم ندارم .
وضع مالی پیر زن و پیر مردی که پسر خونی من پیششون بود هم زیاد تعریفی نداشت و در ضمن اونها خیلی هم پیر بودن و به زور تا هفت هشت سال دیگه زنده می مونند . الان نمی دونم چیکار کنم دو هفته است که سر کار نرفتم و همش تو فکرم و تا حالا هم خونه بابام اینها نرفتم . خونه من با بابام اینها فقط یه دیوار ببینش هست .
از تو دوست عزیز خواهش میکنم اگه می تونی کمکی بهم کنی به ایمیل من برو و راه حلی رو که به نظرت می رسه برام بزار .
اینم که اومدم اینترنتی مشکلم رو بیان کردم به خاطر اینه که من توی سنین 18 تا 22 سالگی و حتی الان هم با اینترنت زیاد سرو کار دارم .
فقط خواهش می کنم حرفم رو باور کن و به این نکته هم توجه داشته باش که من پسرم رو می خوام اما جرات ندارم بگم پسر دارم .

لاله چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:28 ب.ظ http://gemtv2.blogfa.com/

سلام سارا جوووووووووون
وبلاگت عالی هست
من تو قسمت نظرات وبلاگ سارا که همان هر چی تو بخوای هست آشنا شدم
عکس های زیبایی تو وبلاگت گذاشتی
ولی اصلا تو سال 1389 وبلاگت را آپ نکردی
اگه می شه زود تر وبلاگت را آپ کن
مرسی
سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد