مونس و مونس

زمان شروع و پخش سریال مونس و مونس شنبه 14 آذر 1388 ( 5 دسامبر 2009 ) ساعت 7 شب به وقت ایران

 

 

 

چه کسی می گوید، فقط یک زندگی وجود دارد؟

در بیست سال گذشته، رومان رئیس دو خانه متفاوت در دو محله مختلف بوده، از دو همسرش مراقبت کرده و از هر دو ازدواجش فرزندانی دارد. آماندا و نولیا زنان کاملا متفاوتی هستند اما هر یک ویژگی هایی دارند که رومان را خشنود و راضی می کند. او عاشق هر دوی آنهاست و به آنها احترام می گذارد،اما به آنها دروغ می گوید تا هیچکدام از وجود دیگری مطلع نشوند. آنها می دانند که همسر و پدرشان باید بیست و چهار ساعت طول هفته را با رئیسش که مرتب با حوادث غیرمنتظره دست و پنجه نرم می کند، سپری کند. هر دو خانواده، خانواده های پر دردسری هستند و او مجبور است برای حل مسائل و مشکلاتی که همزمان در دو خانه اتفاق می افتد، خودش را نصف کند. زندگی پرتلاطم، دوندگی و دروغ های پی در پی برای آرام نگه داشتن هر دو زندگی،ویژگی سراسر داستان است. او خود را در میان دو دنیای مختلف گیر افتاده چون به جای انتخاب یکی از دو همسرش، تصمیم می گیرد هر دو را نگه دارد.داستان زمانی به اوج می رسد که دزدانی سعی دارند رئیس رومان را بربایند و رومان در اقدامی شجاعانه برای نجات جان رئیسش از چنگال جنایتکاران،حسابی زخمی می شود و چند روز در کما به سرمی برد. هر دو همسر در پی این جریان از راز همسرشان مطلع می شوند و داستان پیچ و خم های غیرمنتظره پیچیده ای پیدا می کند. 

 

 

 

شرح شخصیت های داستان 

رومان مونس اوریب (شخصیت اصلی داستان)

رومان محافظی سخت کوش و متعهد و انسانی نیکو است که تاکنون نتوانسته از میان دو همسرش یکی را انتخاب کند. در حال حاضر دو زن دارد که هیچ یک از وجود دیگری مطلع نیستند. اگر نتواند مانع روبرو شدن این دو همسر با یکدیگر شود، حتما اوضاع وخیم خواهد شد.  

آماندا سسیلیا باررا گیرالدو (همسر)

او دوست دوران نوجوانی رومان بوده که حالا 40 ساله است. زندگی ساده بدون زرق و برق و تظاهر را می پسندد. مهمترین خواسته او رفاه فرزندانش و توافق آنها در مسائل مالی است. رومان مرکز زندگی اوست. 

گلندا دل سوکورو مونس باررا (دختر خانواده)

ظاهری مرتب و منظم، درست از آن دسته دخترانی که هر مادری به وجودشان افتخار می کند. دوست داشتنی است، رفتار خوبی دارد و عزیز دردانه خانواده مونس باررا است17 ساله است و در سال آخر دبیرستان درس می خواند. دانش آموزی که مایه افتخار است. او با کالکسیتو، همکار رومان،رابطه دارد.

بنجامین دی یسوس مونس باررا (پسر خانواده)

18 ساله است. مانند گلندا خواهرش دانش آموز سال آخر است، اما برخلاف خواهرش شاگردی تنبل و بی خیال است. بنجامین باهوش، شاد و بازیگوش است و همیشه مایه درسر والدینش است به خصوص زمانی که عاشق ماریوریس، همسایه اشان می شود 

لوز استلا باررا ژرالدو (خواهر زن)

او مجبور شد بعد ازمرگ والدینش به خانه مونس نقل مکان کند. به همراه آماندا خیاطی می کند، قضاوت های اخلاقیش سوال برانگیز است، بلندپرواز،زودرنج و سوء استفاده چی است و در زندگی دیگران دخالت می کند. او با پاچئو، رئیس رومان رابطه خواهد داشت که این رابطه تغییر شدیدی درزندگیش بوجود خواهد آورد.

 

نولیا دل کارمن کونترراس رنژیفو (شریک رومان)

زمانی که فارغ التحصیل شد به امید پیدا کردن یک شغل به پایتخت رفت و در آنجا شروع به درس خواندن نمود. زمانی که در جستجوی کار بود با رومان آشنا و به خانه او اسباب کشی می کند و با تمام رویاهایش برای حرفه ای شدن خداحافظی می کند. او حساس، مهربان، و بسیار وابسته به رومان است. 

آرتورو کاستلانوس (رئیس)

مردی ثروتمند، قدرتمند و باهوش است که دست به هر کاری می زند در آن موفق می شود. او همسر ویکتوریا پامبو دی کاستلانوس است، یک زن که آرتور از صمیم قلب عاشقش است، اما از آنجایی که نسبت به زنان دیگر ضعف دارد، نمی تواند به ویکتوریا وفادار بماند . رومان و بقیه محافظینش روی کارهایش سرپوش می گذارند اما یک روز همه چیز آشکار می شود.

 

دونا ویکتوریا پامبو دی کاستلانوس (همسر رئیس)

زنی که دارای تحصیلات عالی است. او فقط لباس هایی را می پوشد که کار طراحان درجه یک میلان، پاریس و رم است. صاحب یک گالری هنری است، اهل خیریه است و در کارهای فرهنگی خانواده ه ای طراز اول شرکت می کند. او بسیار بخشنده و خیرخواه است، یک پسر 20 ساله دارد (به نام ژوان فیلیپ) که در نیویورک مشغول تحصیل است.

کارولینا فاسیولینسه (معشوقه رئیس)

سابقا مانکن بوده است و حالا نیز در سن 28 سالگی خیلی باشکوه و خوش آب و رنگ به نظر می رسد و احساس می کند مورد توجه همه است. اما متاسفانه عمیقا عاشق یک تاجر مشهور می شود که نمی تواند قبول کند فقط معشوقه او باشد و برای اینکه تاجر را از دست ندهد سعی می کند او را از ویکتوریا جدا کند. 

الیاس پاچئو (رئیس رومان)

پاچئو رئیس محافظین خانواده کاستلانوس است. او احساس می کند یک کارآگاه ماهر است و عاشق هیجان و حادثه است. به نظر او همه مظنون هستند ودوست دارد که از آنها کارت شناسایی بخواهد. مجرد است و با مادرش زندگی می کند. شدیدا عاشق لوز استلا، خواهر زن رومان می شود 

کالکسیتو مونرا (همکار رومان و دوست صمیمیش)

او جوانترین عضو تیم حفاظتی آرتورو کاستلانوس است. بزرگترین رویایش این است که در دانشگاه جرم شناسی بخواند، اما با مرگ پدرش او مجبور میشود خرج خانواده اش را بدهد. او ساده لوح و درستکار است و تنها دوست واقعیش رومان است. اما اولویت های او به محض آشنایی با گلندا، یکی ازدختران رومان، تغییر می کند.

نظرات 1 + ارسال نظر
نیاز چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:53 ق.ظ

سلام
خوبی
کریسمس مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد